اولین تجربه آدم ها از برد گیم و بازی های رومیزی چگونه است؟
خیلی از مردم به خصوص آن ها که سن بالاتری دارند نسبت به بازی های رومیزی واکنش متفاوتی دارند. واکنش مردم از اولین تجربه شان در برد گیم چیست؟
آدمبزرگها معمولا در مواجهه با بازیهای رومیزی پیشفرضهای غلطی دارند و معمولا فکر میکنند که بوردگیم چیز جالبی نیست (و خب عمرشان بر فناست). به همین دلیل یکی از سختترین کارها برای من اینست که آدمها را برای اولین بار در بزرگسالیشان پای یک بازی خوب بنشانم و به آنان نشان بدهم چقدر اشتباه فکر میکردند و بازیهای رومیزی چقدر جذاب هستند.
اینجا میخواهم یکی از تجربههایم را در همین راستا برایتان تعریف کنم.
یک بار با چندتا از بچهها نشسته بودیم و بازی اسپلندور روی میز بود و ما مشغول فکر کردن و زل زدن به کارتها که یکی از دوستان که کارش در حوزه سینماست و خیلی کبادهی حوزهی سرگرمی میکشد، وارد شد و شروع کرد به یک جورهایی تیکه انداختن به ما که یعنی انقدر بیکارید که بازی میکنید،یا مگر ایکس باکس اختراع نشده که با کاغذ بازی میکنید و باقی انواع آزارهای کلامی که برای یه خورهی بازیهای رومیزی آشناست.(خشونت علیه خورهها را متوقف کنید)
آن دست بازی که تمام شد من به اصرار دوستم را پای میز نشاندم و بازی را به او یاد دادم و او هم از سر این که بیکار بود و مجبور بود پیش ما بماند قبول کرد بازی کند.
اگر اسپلندور یا معادل داخلی آن گوهرنشان را نمیشناسید بهتر است بدانید بازی اسپلندور از آن دسته بازیهاست که باید طی بازی حرکاتت را بهینه کنی و سعی کنی با کمترین حرکت ممکن بیشترین امتیاز را جمع کنی، اسپلندور معمولا حسابی از مغز آدم کار میکشد. چند دقیقهای از بازی گذشته بود و نوبت من بود و من داشتم محاسبات ذهنیم رابرای حرکتهای بعدیم جلو میبردم که دیدم دوستمون پاش رو به طرز عصبی میتکان میدهد و دستانش رو مشت کرده و داد میزند: زود باش آقا! خیلی استرس دارم! خیلی جذاب شد داستان! الان یادم میره برنامهم! بجنب. من لبخند زدم و به بازی ادامه دادم و لحظه به لحظه میدیدم که حجم ادرنالین تو بدن دوستم انقدر بالا رفته که کم مانده منفجر شود. خلاصه بعد از بیست دقیقه کشمکش و تلاطم بیوقفه بازی تمام شد و البته نه من بردم و نه دوست تازه واردم.
اما دوستم در حین بازی چند جملهی مهم و اساسی گفت که میشود ازش تحلیلهایی درمورد ذات بازیهای رومیزی بیرون کشید:
- گفت: «اینا یه سری کارته ها ولی وقتی بازی میکنی حکم مرگ و زندگی رو داره برات.»
دوست من ناخودآگاه داشت به حقیقتی اشاره میکرد که منشا جذابیت بینهایت بازیهای رومیزیست؛ تصور.
گرافیک یک بازی ویدیویی به هرحال محدودست و نهایتی دارد. حتی اگر بهترین باشد آن نسخه از واقعیت است که کارگردان هنری بازی ترجیح دادهاست.(شاید من دوست داشتم ماریو سبیل نداشت) اما بخشهای زیادی از گرافیک یک بازی رومیزی در مغز ما اتفاق میافتد و نه تنها محدودیتی ندارد بلکه خود ما کارگردان آن هستیم.همین قابلیت بازیهای رومیزیست که خاص و خواستنیاش میکند. ماجرا از جذابیت بصری و گرافیک فراتر میرود. شما حساب کن که در دنیای بیرون از ذهنت یک تکه کاغذ راپشت و رو میکنی اما در دنیای بینهایت ذهن وقتی کارت برمیگردد جهان نابود میشود یا یک بیماری مرگبار در توکیو فراگیر میشود. یا وقتی در دنیای واقعی یک مجسمهی پلاستیکی را روی یک ورق مقوایی چند سانتیمتر جابجا میکنید در ذهن خود یک سفینهی فضایی را در کهکشان جابجا کردید یا در میان یک جزیرهی ناشناخته یک خانه ساختهاید . جذابیت بازیهای رومیزی هم نامحدود و نامیراست،چون قدرت تصور و خلاقیت ذهن انسان نامحدود و بیپایان است.
- دوستم به طنز گفت: «بابا من اگه انقدر برنامهریزی بلد بودم که تو زندگیم به این وضع نیوفتاده بودم.»(راست هم میگفت)
باز هم ناخودآگاهِ دوست من به یکی از ابعاد مهم بازیها اشاره کرد. بازیها تمرین زندگی اند. همانطور که خواندن یک کتاب و دیدن یک فیلم به ما تجربهای از زندگی را منتقل میکند؛ بازی کردن هم تجربهای از یک مساله و شیوهی حل آن در زندگی را برای ما تداعی میکند. و برتری این تجربه در بازیها اینست که در فیلم و کتاب ما فقط مشاهدهکنندهایم اما در بازیها ما به طور مستقیم موثریم (البته بلک میرر جدید اومد و این حرف رو از قطعیت خارج کرد.). پس هر بار که بازی میکنیم تجربهی زیستهیمان ر افزایش میدهیم و بالاخره این تجربه یک روز به دردمان میخورد. البته برتری نسبی بازیهای رومیزی به نسبت بازیهای ویدیویی اینجاست که ما امیدواریم تجربهی بازی ندای وظیفه (کال اف دوتی خودمون) هیچوقت به درد هیچکداممان نخورد اما دوست داریم روزی هزاربار تجربهی برنده شدن در منوپولی را در زندگی واقعی تجربه کنیم.
- وقتی بازی تمام شد و دوستم باخت؛ رو کرد به من و گفت:«یه دست دیگه بزنیم، این دفعه جمعت میکنم.»
اینبار هم ناخودآگاهِ باهوش دوستم داشت به نکته مهمی اشاره میکرد. بازیهای رومیزی به شدت اعتیادآور و چسبندهاند. کافیست یک بار امتحانشان کنید که تا آخر عمر از بازی کردن دست نکشید. چراکه بازیهای رومیزی همزمان سطح عمیقی از فعالیتهای سرگرمکننده، درگیرکننده، اجتماعی و تصمیمسازی را همزمان در ما به جنبش در میآورد و این اتفاق به ما حس مفید و موثر بودن میدهد. و این مفید بودن اعتیادآور است.
همهچیز از اولین تاس ریختن آغاز میشود.(امان از بازی خوب و رفیق ناباب.) پس دفعهی بعد که از یک دوست پیشنهاد بازی کردن در دریافت کردید همهی تصورات قبلیتان را کنار بگذارید و آمادهی مواجهه با چیزی غیر منتظره باشید.
در نهایت باید بگویم که تا میتوانید هر چه بیشتر و هرچه زودتر بازی کنید. بازی کردن خیلی سریع دنیای شما رو تحتتاثیرات مثبت خودش قرار خواهد داد.
واکنش شما نسبت به این مطلب چیست؟